شرم از شرم
گزارش یک بیمار:
بیمار از خودابرازی در جمع دچار ترس از مرگ و شرم مي شود و از این موضوع بسیار در رنج است، به طوري كه بدليل اين ترس شرم زيادي را تجربه مي كند. درمانگر در یکی از جلسات به او میگوید: «با در نظر گرفتن اینکه به ندرت به شما اجازه ابراز وجود داده می شد، حق دارید که در موقعیتهای اجتماعی دچار ترس و شرم بشید». در جلسات بعدی بیمار به صورت جهشی و غافلگیرکننده ای، تغییرات ضمنی و غیرکلامی قابل توجهی را از خود نشان میدهد: با راحتی بیشتری حرف میزند، بیشتر حرف میزند، احساسات خود را بیشتر نشان میدهد، در هنگام راه رفتن گامهایش را محکمتر برمیدارد و با منشی انستیتو راحت تر برخورد می کند و در حالی که آدامس میجود در جلسات حضور پیدا میکند. در ضمن تداعیهای او در جلسات بعدی، حاکی از شهامتهای نوظهور او در زندگي هستند.
نكته آموزشي:
این تغییرات بعد از این که درمانگر از شرم او سم زدایی کرد به وقوع پیوستند، يعني زمانی که بیمار توسط همدلی با بخشی از تاریخچه ارتباطی اش، از شرم راحت شد. باید هوشیار باشیم که خیلی از مواقع بیماران با دردهای مضاعف، تیز و ناتوان کنندهای روبرو هستند که به واکنش های معتدل کننده ای از جانب درمانگر نیاز دارند. به طور مثال شرم های مضاعف مانند شرم از شرم، از ترس، از احساسات، از خشم و یا از ضعف و ناتوانی از جمله تجربیات متوقفکنندهای میباشند که به هراسزدایی از جانب یک ابژه خویشتنی (که مانند یک پدر قدرتمند عمل کند) نیاز دارند. درمانگر لازم است با تعبیراتش به بیمار این اطمینان ضمنی را بدهد که خطر بزرگی در کمین ننشسته و اشتباه کردن، ترسیدن یا ضعف داشتن نه تنها پایان دنیا نیست و به مرگ منتهی نمیشود، بلکه طبیعی است و فرصت برای جبران وجود دارد. در ضمن آشکارکردن و نشان دادن تغییرات ‘بدنی’ و ضمني در بيمار موجب مستحکمتر شدن تغییرات درونی وي ميشود، چرا که به بیمار کمک میکند تا این تغییرات را بهتر ببیند و با آنچه درونش تغییر یافته اتصال بیشتری پیدا کند.
◽️دکتر تورج مرادی